مرکز رمان ها

اما می‌دانست که مهارت های هردو می‌تواند خطرناک شود به همین دلیل مواظب بود که دخترهایش پایشان را از گلیمشان دراز تر نکنند.همچنین پسر برادرش ادمور را تربیت کرده بود تا به موقع از او استفاده کند،زیرا دلش هنوز از برادرش چرکین بود...

های گایز،حالتون چطوره؟بپرید ادامه که یه پارت دیگه واستون آوردم.

ولی عجب زبانی داشت.تند و تیز ولی مجذوب کننده! انگار کلمات جوری دیگر از دهانش خارج می‌شدند.حتی اگر ناسزا یا سخن بی معنا نیز می بود،انقدر جذاب بیانشان میکرد که آدم نمی‌توانست ایرادی بهشون بگیرد.

 

سلام دوستان من اومدم با یه پارت دیگه ،بفرمایید ادامه

آلیسان  هم به او زل زده بود.نه تنها چشم هایش بلکه بقیه اجزای صورتش هم شبیه شوهرش بود.البته اگه بتوان بهش گفت «شوهر»جیمی به آرامی بلند شد و او راهم بلند کرد.